کودکان چطور با خوردن گوشت حیوانات کنار میآیند؟
«مرغ مهربون قدقد کنان مراقب جوجههاش اینطرف و اونطرف میدوید»، «ماهی کوچولوها در آب رودخانه با دوستانشان بازی میکردند و بالا و پایین میپریدند.»
این جملهها ممکن است بخشی از داستانهایی باشند که در روز بارها برای بچهها میخوانیم. وقتی به پارکی میرویم که حوض کوچکی پر از ماهی دارد، با هیجان به دنبال ماهیها میگردیم تا آنها را به بچهها نشان دهیم. همان شب وقتی به خانه برمیگردیم، شام ماهی داریم یا خوراک مرغ!
یک بار در جمع مادرانه ما این سوال برایمان مطرح شد که ذهن کوچک بچهها چطور بین حیوانها و خوراکشان ارتباط برقرار میکنند؟ به خصوص در مورد خوراکهایی که به نام همان حیوان خوانده میشوند. در این شرایط، آیا کوکان باید از منشأ خوراک گوشتی که میخورند، مطلع شوند؟ آیا این مسئله میتواند برای آنها تداعیگر اعمال خشونت علیه حیوانات باشد و به نحوی ذهن و روحشان را درگیر کند؟
اگر این بحث برای شما هم جالب است، بخشی از گفتوگو و تجربیات ما و در ادامه دیدگاه یک کارشناس را در این باره بخوانید.
عکس: بنیتا
گفت و گو و تبادل نظر:
سارا
به نظر شما چقدر باید حساسیت داشت روی اینکه بچهها متوجه نشن این غذایی که میخورن گوشت حیوونیه که میبینند؟
آیا این میتونه نمادی از یک خشونت براشون باشه و بعدها اذیتشون کنه؟
آیا فکر کردن به این موضوع، حساسیت زیادیه؟
اگه بهتره آدم یه چیزهایی رو رعایت کنه، در چه حد؟
شاپرک
من تا حالا در این مورد فکر نکرده بودم. البته مطمئنم آنا الان نمیدونه این گوشت دقیقاً از کجا اومده، فقط میدونه اسم غذا مرغه و مرغه میگه قدقدا. ضمن اینکه تا حالا مرغ از نزدیک ندیده، مرغابی و کلاغ و گنجشک دیده، ولی مرغ ندیده فقط عکسش رو دیده.
خب من خودم هم تاحالا سربریدن گوسفند ندیدم. پدر و مادرم هیچ وقت نمیذاشتن ببینیم، خودم هم الان مایل نیستم ببینم، چه برسه برای بچه.
عکس: الوین
سارا
نه قطعاً الان که حتی دو سالشون نشده که متوجه نمیشن. ولی کلاً برای من سواله برای چند ماه تا یک سال دیگه مثلاً ...
ما خودمون هم میگیم مثلاً مرغ بخور، ماهی بخور، ولی واقعاً باید حساسیت داشت؟
خب من یه چیزی رو تقریباً مطمئنم که بهتره بچهها به هیچ وجه سر بریدن گوسفند رو نبینند. نه حالا، نه تا خیلی سال دیگه.
این ناخوشایندی فقط در مورد بچهها هم نیست. در خیلی از زبانها اسم گوشتی که میخوریم به اسم حیوون نیست. مثلا در انگلیسی به گوشت گاو میگیم بیف. نمیگیم گاو یا گوساله بخوریم. یا اینکه مثلاً یک کتاب خیلی معروفی هست به اسم «فرایند متمدن شدن» (نمیدونم به فارسی ترجمه شده یا نه). نویسندهاش نوربرت الیاس هست که رفرانسه از خیلی نظرها تو مباحث جامعه شناسی و انسانشناسی و بحثهای مشابه علوم انسانی.
چند روز پیش داشتم یه بخشهایی از این کتاب رو میخوندم که درباره فرایند تمدن در اروپا بود و مثالهای مختلف داشت درباره مسائلی که از یک زمانی به بعد به عنوان نشانههای تمدن مطرح شدند. مثلاً غذا با دست نخوردن، تو دستمال فین کردن، و خیلی چیزای دیگه.یکی از چیزهایی هم که بود، این بود که از یک زمانی به بعد دیگه گذاشتن یک بره درسته روی میز غذا خیلی جالب تلقی نمیشه. چون برای همه تداعی اون حیوون رو داره و نشونه خشونتی ست که ما علیه حیوان ایفا کردیم برای اینکه بخوریمش! در نتیجه عرف این شده که گوشتی که میخوریم رو جوری روی میز غذا بذاریم که تداعی حیوون رو نکنه برامون. هرچند همچنان ماهی درسته گذاشتن همچنان در اروپا خیلی معموله و حتی مرغ و بره درسته هم با تزئیناتش گاهی روی میزهای غذا گذاشته میشه.
لی لی
راستش منم فکر میکنم سر بریدن حیوانات رو نبینند، خیلی بهتره. ولی اسم غذا رو گفتن فکر نمیکنم بد باشه. به هر حال عادت شده برای همه. ولی خب من کلاً میگم غذاتو بخور. اسم زیاد نمیبرم.
البته من از بچگی دیدم و همیشه هم خوردم. ولی خب دوست ندارم ببینم جون یه حیوون گرفته میشه. مرغ و ماهی و گوسفندش برام فرقی نداره. ولی زیاد دیدم قبلاً.
از اینکه ماهی رو با سر بپزم یا کسی بپزه بزاره جلو بدم میاد. دلم میسوزه چشمهای ماهی رو ببینم. برای همین همیشه سرشو اول همه میگم بکنند بعد میارمش خونه. منم گوسفند رو زیاد دیدم. چون بابام خودش میکشت و کلاً برا مصرفمون هم همیشه میکشت.
عکس: رهام
شاپرک
در مورد ماهی هم وقتی بچه بودم همیشه پدرم مارو میبرد ماهیگیری. وقتی بزرگتر شدم از این کار تنفر پیدا کردم. تا مدتها خوابهای بد در مورد ماهیگیری میدیدم و دیگه هم این کارو نکردم.
سارا
من هم تو بچگی سر بریدن گوسفند رو دیدم. از اون حالا خیلی خاطره بدی یادم نمونده خوشبختانه، گرچه الان حاضر نیستم اصلا همچین صحنهای ببینم. ولی یه وقتی یه بوقلمون چند روز آورده بودیم تو خونه که مثلاً باهاش بازی کنیم. من که خوب فوبیای پرنده دارم هیچی اصلاً! خواهر و برادرم باهاش بازی میکردند. این بوقلمونه خیلی دردسر ساز بود. هی از دیوار میپرید بالا در میرفت. میرفت خونه همسایهها و ...
خلاصه مامان و بابام عاصی شدند و بردند دادن مرغ فروش سرش رو ببره.
وای من این صحنه رو دیدم. واقعاً هیچ وقت از ذهنم پاک نشد! خیلی بده. میگم یه وقتهایی برای بچهها عادی میشه ولی یهو یه وقتی خیلی تأثیر میذاره.
لی لی
به نظر من عادی نمیشه.
بانو
من اسمشونو میگم. فکر نکنم موردی داشته باشه، الان که متوجه نیست بعد هم که بزرگ بشه حتماً براش سؤال میشه و میپرسه. یه چیز طبیعیه.
به نظر من خشونت نیست. چون طبیعت انسانه که هم گوشت بخوره، هم گیاه. مثلا نمیشه گفت شیر خیلی وحشی و عوضیه، بابا طبیعتشه که برای بقای خودش حیوونات دیگه رو شکار کنه. این طوری زنده میمونه.
مثلاً امروز ما ماهی داشتیم. علی عاشق ماهیه. هی میگه مانه مانه یعنی ماهی. از اون طرف هم عمهاش ماهی داره. میره سر تنگش هی میگه مانه مانه.
بزرگ بشه خودش تفاوتشون رو میفهمه. نفهمه هم بپرسه میشه براش توضیح داد.
عکس: ماهان
آستیاژ
به نظر من، واسه بچهها دیدن کشتار حیوونها که اصلاً درست نیست. اما گفتن اسمشون خب من هرجا ماهی ببینم نشون پرنیا میدم.
ولی تاحالا درسته رو میزغذا ندیده، تیکهای سرخ میکنم. ولی بهش میگم ماهی بخور. بقیه روهم بهش میگم گوشت بخور.
حالا هر وقت دیدم سوالی پیش اومد واسش جواب میدم. الان به نظرم نیاز به توضیحی نداره.
لیلا
یکی از اقوام ما مرغداری دارند. بچه که بودیم همیشه از اونجا مرغ میخریدیم. یادمه یه بار که با بابام رفته بودیمُ اون آقا منو به زور بغل کرد و برد کشتارگاه مرغها، خیلی صحنه وحشتناکی بود. تا چندین سال خوابش رو میدیدم و مرغ تا الان هم زیاد دوست ندارم.
نظر کارشناسان
پاسخ به پرسشهای کودکان: گوشت از کجا آمده است؟
"گوشت چیست؟" سوالی که دختر شش سالهام از من پرسید در حالیکه با سوء ظن به بشقاب خود زل زده بود. من تا آنجایی که میشد ساده و معمول پاسخ داد، گفتم: "گوشت کلمهای است که ما برای توصیف غذایی که از گاو یا گوسفند به دست میآید استفاده میکنیم". در جوابم بلافاصله پرسید: "پس جوجه چیست؟" و بدین ترتیب او تمام غذاهایی که از حیوانات مزرعه و برخی از حیوانات دریایی تهیه میشوند را آنالیز کرد.
سپس سؤالها سخت تر شد "چگونه گاو از یک حیوان تبدیل به غذا میشود؟" برای بسیاری از ما خوردن گوشت یک مسئله عادی و یک عادت است، بدون اینکه ذهن ما را به چالش بکشد. اما در مورد کودکان دانستن اینکه غذایی که هم اکنون میخورند قبلاً یک موجود زنده بوده است، واکنشهای مختلفی از تعجب گرفته تا غم و اندوه را در پی دارد.
عکس: الیاد
الین ساتر متخصص تغذیه و نویسنده کتاب رازهای تغذیه یک خانواده سالم میگوید: این هم یکی از مراحل طبیعی رشد کودکان است. آنها در حال دست و پنجه نرم کردن با این واقعیتاند که غذایی که میخورند از کجا میآید.
خانم ساتر توضیح میدهد: این نگرانی در کودکان ممکن است چند روز یا چند هفته طول بکشد. این را تبدیل به یک مسئله بغرنج نکنید و از آن غول نسازید و از طرفی سعی نکنید از پاسخ دادن به کودکتان فرار کنید. به جای آن با جملات قابل اعتماد، واقعی و درعین حال ساده به او پاسخ دهید.
الین ساتر پاسخهایی مشابه اینها را پیشنهاد میکند: حیوانات میمیرند، این اتفاق بسیار سریع میافتد. بنابراین نمیترسند. سپس قصاب آنها را تبدیل به غذا میکند.
وی میافزاید: لغاتی را انتخاب کنید که با آنها راحت هستید و سعی کنید که توضیحاتتان حول محور واقعیات بچرخد. بهترین روش این است که کودکتان را در یک پروسه پخت و پز و خوردن یک غذا با خود همراه کنید. از طرفی، اگر کودکتان از خوردن گوشت حیوانی امتناع کرد به سلیقه و انتخاب او احترام بگذارید. این به معنی آن نیست که کودک شما در آینده گیاهخوار خواهد شد. هر چند اگر چنین هم بشود، هیچ مشکلی وجود ندارد.
ترجمه و آماده سازی برای رستاک: سمیه (مامان رادین)
منبع: parenting.com