رستاک

«در خانه ما، منم که تصمیم می‌گیرم»؛ بحثی درباره روش‌های متفاوت رفتار با کودک

1394/8/13 0:28
2,562 بازدید
اشتراک گذاری

ما مادران رستاکی اعتراف می‌کنیم که در رفتار با کودکانمان خیلی وقت‌ها احساس سردرگمی می‌کنیم. شاید مثل همه والدین از سوی کتاب‌ها، رسانه‌ها، فضاهای مجازی و البته اطرافیانمان دائما در معرض جملات کوتاه و بلندی قرار می‌گیریم که برگرفته از روش‌ها و مکاتب بسیار گوناگون و گاه متضاد، به ما راهکارهایی را ارائه می‌دهند. اما در نهایت، هر کدام از ما بارها در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که از خود می‌پرسیم چه باید بکنیم. بحث موقعیت‌های خیلی خاص و عجیب و غریب هم نیست؛ همین اتفاقات روزمره، در زمان غذا خوردن، خوابیدن، حمام رفتن، بازی کردن و غیره و غیره.

گاهی در تمام این موقعیت‌ها با یک سوال کلی مواجه هستیم: چقدر باید قاطع باشیم؟ تا چه حد کوتاه بیاییم؟

متنی که در ادامه می‌آید مطلبی است با عنوان «در خانه ما، تصمیم‌گیری با من است!». این متن نوشته یک مادر فرانسوی در یک سایت تعلیم و تربیت است که به نظر می‌رسد به نوعی بیان کننده یک روش رایج تربیتی (البته شاید با میزان رواج بسیار کمتر در جامعه ما) باشد. این متن توسط یکی از مادران گروه ما برای رستاک ترجمه شده تا امکان بحث بیشتر در جمع‌مان فراهم آورد. سارا مترجم این متن که در فرانسه زندگی می‌کند، بر اساس مشاهداتی که در این جامعه داشته، معتقد است که این روش در کشورهای اروپایی و حداقل در فرانسه بسیار رایج است و بر این اساس آن را «روش کلاسیک تربیتی» در فرانسه می‌نامد. از سوی دیگر، توضیح می‌دهد که انتقاداتی هم به این روش وارد است و حتی جنبش‌های جدیدی با عناوینی مثل «روش تربیتی مثبت» یا روش‌های آلترناتیو در این جامعه رواج پیدا کرده و مخاطبانی را نیز جذب کرده‌اند. این امر موجب بحث‌های زیادی میان متخصصان تربیتی و حتی خانواده‌ها در اروپا و به خصوص فرانسه شده است.
ما قصد داریم در یک مجموعه مطلب در این باره، انواع این روش‌ها را بررسی کرده و به بحث بگذاریم.

اگر شما هم مخاطب این موضوعات هستید، دعوت می‌کنیم در این مباحث همراه ما باشید. ما بعد از هر مطلب، بخشی از گفت‌وگو و تبادل نظر میان جمع مادران رستاکی را نیز در ارتباط با بحث منتشر می‌کنیم، ولی شما هم حتی اگر عضو رستاک نیستید، می‌توانید در بخش نظرات از تجربه خود بگویید یا دیدگاهتان را درباره مطالب و موضوعات مطرح شده بیان کنید.

 

عکس: سالی

 

 
در خانه ما، تصمیم‌گیری با من است!

ساعت دوازده و نیم ظهر است و غذا تقریبا آماده است. می‌گویم تقریبا، چون برنج هنوز هم باید ده دقیقه‌ای روی گاز باشد تا کامل دم بکشد. دختر کوچولوی من خیلی گرسنه است و نمی‌تواند همین ده دقیقه را هم صبر کند. من به او پیشنهاد می‌کنم که اگر می‌خواهد می‌تواند سس گوشتی که آماده شده را با کمی اسپاگتی که از دیروز مانده بخورد.

  • «نه! من اسپاگتی با ژامبون می‌خوام!»
  • «نه عزیزم! من به تو یک انتخاب دادم، اگر نمی‌تونی تا آماده شدن برنج صبر کنی، می‌تونی اسپاگتی با سس گوشت بخوری.»
  • «نه! من اسپاگتی با ژامبون می‌خوام!»
  • «نه عزیزم! امروز اسپاگتی فقط با سس گوشت هست. اگر نمی‌خوای می‌تونی یه کم دیگه صبر کنی تا برنج حاضر بشه. اگر هیچ کدوم از این دو تا رو هم نمی‌خوای می‌تونی بدون اینکه غذا بخوری بری بخوابی. این تو نیستی که تعیین می‌کنی غذا چی باشه!»


عکس: آراد

مشغول کارم می‌شوم. دوستم که در آشپزخانه پیش ماست و شاهد این گفت‌وگو، به من اشاره می‌کند که نگاه کن، بعد از این جمله آخر که تکلیف را روشن کردی، دخترت آرام شده و مشغول خوردن غذایش است (اسپاگتی با سس گوشت، چون برنج هنوز حاضر نیست.)

بعد از ناهار با دوستم در مورد این واقعه صحبت می‌کنیم و در مورد روشی که من به کار گرفته‌ام.

من معتقدم برای جلوگیری از شرایط درگیری در مقابل کودک خردسالی که می‌خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند، بهتر است به او امکان انتخاب از میان دو گزینه را بدهیم به جای آنکه یک مورد را به اجبار تحمیل کنیم. به این شکل، کودک احساس می‌کند که در تصمیم‌گیری مشارکت داشته است. فکر می‌کنم شاید بد نباشد کمی بیشتر درباره این موضوع توضیح دهم:

این من هستم که تصمیم می‌گیرم!

وقتی می‌گویم «من»، منظورم «من» به عنوان والد کودکم است. اگر پدر و مادر هر دو حضور داشته باشیم، طبیعتا «ما» تصمیم می‌گیریم. به صورت معمول، ما به عنوان افراد بزرگسال، به اندازه کافی بالغ هستیم و نسبت به اتفاقات ساده‌ای که در اطرافمان می‌گذرد در حدی آگاهی داریم که در وهله اول برای خودمان و در مرحله بعد برای کودکانمان بتوانیم تشخیص دهیم چه چیزی خوب و چه چیز بد است. یک کودک با نیازهای خود متولد می‌شود و ما در کنار او حضور داریم که به این نیازها پاسخ دهیم.

ولی کودک موجودی خودخواه و متمرکز روی خود متولد می‌شود. اگر ما کم کم به او تعلیم ندهیم که او تنها کسی نیست که نیازهایی دارد، که در زندگی بابا و مامان جنبه‌های دیگری هم وجود دارد و یا اینکه هر چه او طلب می‌کند، لزوما برایش خوب نیست و غیره، این کودک با همان ویژگی‌های نوزادی باقی می‌ماند که می‌خواهد هر آنچه را طلب کرد، در اسرع وقت در اختیار داشته باشد. شاید بعضی از والدین از این حرف تعجب کنند، ولی ببخشید؛ من می‌گویم «این من هستم که در خانه تصمیم می‌گیرم و نه فرزندم!»

این من هستم که در مورد غذای دخترم تصمیم می‌گیرم. این من هستم که تصمیم می‌گیرم وقت چه کاری است (مثلا وقت برگشتن به خانه، وقت دوش گرفتن، وقت مرتب کردن اتاق، وقت خوابیدن و غیره). این من هستم که تصمیم می‌گیرم چه زمانی ما باید خرید کنیم یا خانه را تمیز کنیم. و باز هم این من هستم که تصمیم می‌گیرم، وقتی می‌گویم: «نه! تو با دستمال کاغذی بازی نمی‌کنی. این کار اسراف است». این من هستم که در مورد قوانین تصمیم می‌گیرم: «نه تو اجازه نداری با کرکره بازی کنی، من دوست ندارم خرابش کنی.» و یا اینکه «دودو (عروسکت) توی تخت می‌مونه.» علاوه بر این من هستم که تصمیم می‌گیرم چه وقت باید او را پیش دکتر ببرم، چه وقت باید پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ برویم، کی با هم کیک درست می‌کنیم و کی به دریاچه می‌رویم.

عکس: ترمه

اینکه تصمیم بگیریم که تصمیم گیرنده باشیم، شاید گاهی باعث شود نقش خرمگس معرکه را بازی کنیم؛ ولی لازم است. والد تصمیم گیرنده بودن، به معنای آن است که نشان دهیم اقتدار برای خفه کردن بچه نیست، بلکه برای همراهی کردن اوست. از طرف دیگر، این امر به معنای آن نیست که به دنبال آن باشیم ما برنده و کودک بازنده باشد. هدف ما به هیچ وجه این نیست. اصلا موضوع ما درگیری بر سر این سوژه‌ها نیست. ما صرفا می‌خواهیم نقش خود را ایفا کنیم. و نقش یک والد این است که تصمیم بگیرد و چگونگی اجرای تصمیمش را مدیریت کند.

اما البته من به محض اینکه بتوانم، برای کودکم امکان انتخاب می‌گذارم.

بگذارید تاکید کنم که والد تصمیم گیرنده بودن با مستبد بودن بسیار متفاوت است. من صرفا به عنوان والد با امکاناتی و محدودیت‌هایی که دارم روزانه برای کودکم برنامه‌ریزی می‌کنم و در آن برنامه، برخی قوانین را برای امنیت و آسایش بیشتر او می‌گنجانم (حتی اگر گاهی این امر برای او منجر به شنیدن کلمه «نه» غیر قابل چانه‌زنی شود)؛ اما در کنار این، برای کودک آزادی‌های زیادی را نیز فراهم می‌کنم.

برخی از این آزادی‌ها مواردی هستند که از قبل محدوده آنها تعریف شده ‌است: مثلا دختر من خودش در اتاقش انتخاب می‌کند چه بازیی می‌خواهد بکند یا اینکه چه کتابی را می‌خواهد من برایش بخوانم. دختر من می‌تواند به آشپزخانه بیاید و مرا نگاه کند که آشپزی می‌کنم (البته فقط در شرایطی که خودش دوست داشته باشد). او می‌تواند آواز بخواند (این را هم بگویم که در مورد خانه ما این آوازخوانی تقریبا کار همیشگی است)، او می‌تواند اسباب بازی‌هایش را در هر جای خانه که می‌خواهد ببرد و غیره.

اینها آزادی‌هایی است که او به خوبی می‌شناسد و البته در اغلب موارد ادامه آن را هم می‌داند (مثلا می‌تواند با اسباب‌بازی‌هایش در تمام خانه بازی کند، اما در آخر بازی باید آنها را جمع کند).

و بالاخره موقعیت‌هایی وجود دارند که برای اجتناب از اینکه کودک خیلی احساس کند که «مجبور به انجام کاری است» ما برای او امکان انتخاب می‌گذاریم و گزینه‌هایی را پیشنهاد می‌دهیم. اما این قاعدتا به معنای آن نیست که در خانه ما کودک در مورد مسائل اساسی تصمیم‌گیری کند، فقط به معنی این است که دو یا سه گزینه‌ای به او پیشنهاد کنیم که همگی مورد تایید خودمان باشند و در عین حال، کودک هم انتخابش را کرده باشد.

بگذارید دو مثال بزنم: من از زمانی که دخترم شروع به غذا خوردن کرده، یک قانون گذاشته‌ام: موقع عصرانه او باید یک میوه بخورد. و بعد از آن اگر باز هم گرسنه بود می‌تواند یک بیسکویت یا شیرینی هم بخورد. این را هم در نظر بگیریم که من دوست دارم تا جای ممکن تنوع ایجاد کنم تا سبد غذایی برای فرزندم خوشایندتر باشد، انتخاب میوه عصرانه هم با اوست (طبیعتا در میان میوه‌هایی که در یخچال داریم). در این جریان، هدف من این است که او یک میوه بخورد. اگر در شرایطی که مثلا او سیب می‌خواهد، مجبورش کنم موز بخورد، با بحران و درگیری شدید مواجه می‌شویم. اما اگر برایش امکان انتخاب بگذارم و او سیب را انتخاب کند، خوشحال خواهد بود و البته من هم همین‌طور.

 

عکس: السا

حالا یک مثال دیگر بزنم: مثال وان یا دوش. در خانه ما، دخترم تنها بچه است. اینکه او بخواهد دوش بگیرد یا به وان برود تقریبا برای ما فرقی نمی‌کند، فقط اگر بخواهد به وان برود کمی بیشتر طول می‌کشد، در نتیجه ما راحت‌تریم که او گزینه دوش را انتخاب کند؛ اما در هر حال هدف این است که او حمام کند. ما این را از او می‌خواهیم و در این خواسته هیچ عقب نشینی‌ای نداریم و در این مورد، ما هستیم که تصمیم می‌گیریم. بنابراین انتخاب بین دوش یا وان را به عهده او می‌گذاریم. او هم شرایط را می‌داند و از اینکه بر اساس انتخابش عمل می‌کنیم، خوشحال است. اما من فکر می‌کنم مثلا اگر برای خانواده‌ای وان رفتن بچه‌ها پیچیده باشد (فرض کنیم که چهار بچه در خانه هست و اگر همه بخواهند وان بروند، تمامی ندارد)، والدین هستند که تصمیم می‌گیرند گزینه وان وجود ندارد. اما مثلا در این خانه والدین می‌توانند گزینه انتخابی دیگری برای کودک قرار دهند، مثلا اینکه بعد از حمامش پیژاما بپوشد، یا از چه شامپوی بدنی استفاده کند یا اینکه با خودش یک اسباب بازی به حمام ببرد و امثال اینها.

کودک به ما نیاز دارد که به او بیاموزیم که چگونه در کنار دیگران زندگی کند و این آموزش یکی از وظایف مهم والدین است. اینکه کودک به تصمیم‌گیرنده خانه تبدیل شود، به معنای ویران کردن ظرفیت و مهارت زندگی اجتماعی اوست. اگر کودک به شنیدن کلمه «نه» از سوی والدینش عادت نداشته باشد، این را از جانب دیگران تحمل نخواهد کرد و به این ترتیب زندگی اجتماعی‌اش ویران می‌شود.

تصمیم‌گیری وظیفه و نقش والد است. پدر و مادری که بیش از حد سهل‌انگار و آسان‌گیر هستند و پدر و مادری که بیش از حد اقتدارگرا هستند، هر دو به کودک خود آسیب می‌زنند. این وظیفه ماست که نقطه تعادل را پیدا کنیم: میان عشق و سخت‌گیری.

به نظر من، در نظر گرفتن گزینه‌های انتخابی برای کودک یکی از کلیدهای این تعادل است. البته فقط یکی از آنها و قطعا راه‌های فراوان دیگری برای برقراری این تعادل وجود دارند.

نویسنده: Anne Estelle   

ترجمه: سارا (مامان الیاد)

منبع: سایت http://etre-parent.com/cest-moi-qui-decide/

 

 گفت و گو و تبادل نظر

آستیاژ

این انتخاب بین دو گزینه رو تو کتاب مادر کافی هم خونده بودم ولی با مثال‌های بالا برام ملموس‌تربود. به نظرم، واقعا هم همینه علاوه بر اینکه ما باید نقش خودمون رو به عنوان والد انجام بدیم، باید نشون بدیم که نظر بچه هم محترمه. هر چند گاهی وقتا نفس گیره .

برای مثال ما وقتی میریم بیرون، پرنیا فقط اجازه داره یک خوراکی بخره و گاهی وقتا براش اسباب بازی میخرم و خیلی جالبه دیگه خودش میدونه اگه کلوچه خرید، چوب شور میمونه دفعه بعد. اما واقعا گاهی اوقات دو گزینه پیشنهادی ما رو نمیخواد و رو خواسته خودش اصرار داره حالا نمیدونم اگه این خواسته همراه با اشک و گریه، اون هم حدود یه ربع باشه، بازم رو حرف خودم باشم؟ بگم نه؟

راستش حس میکنم با گریه زیاد، ممکنه پرنیا عصبی بشه. اینم بگم پرنیا فوق العاده دختر حساسیه یعنی اشکش دم مشکشه، ولی در عین حال، این روش به نظرم خوبی‌های زیادی  داره و نمی‌دونم منتقدها نظرشون چی بوده و کجای کار ایراد داشته ولی من هم در نوع خودم سعی کردم مادر قاطعی باشم و از این روش خیلی نتیجه دیدم. 

مثلا این مدت تو فضای خیلی شلوغی بودم جوری که هر طرف رو نگاه میکردی یه بچه کوچیک بود و تو چنین فضایی، خیلی برام لذت بخش بود وقتی می‌دیدم، پرنیا قشنگ حرفم رو گوش می‌کنه و کاری رو که ازش می‌خوام انجام می‌ده و در عین حال، برای اطرافیان تعجب‌آور بود که مگه بچه این سنی حرف هم گوش می‌ده؟! بهم می‌گفتن واقعا تو مثل یه آدم بزرگ باهاش حرف می‌زنی؟

عکس: الوین

 

سحر مامان بنيتا

منم یک والد تصمیم گیرنده هستم.  به نظرم روش خیلی خوبیه و خیلی وقته با بنیتا این طوری رفتار می‌کنم. اگر غیر از این بود، واقعا کنترلش سخت می‌شد .خیلی وقت‌ها هم ممکنه گریه کنه و نق بزنه، ولی سر حرفم می‌مونم .ولی چند بار مستقیم بهش گفتم که این منم که تصمیم می‌گیرم. فقط حالا نمیدونم که گفتن این جمله درسته یا نه ؟

نگار

خب به نظرم يكم مستبدانه بود، البته از نظر نوشتاری اما من حق انتخاب رو ميدم به مانی حالا سر همه چی، ماشين خريدن يا خوراكی خريدن؛ اما وقتی تو يه مواردی صلاح بدونم اصلا و ابدا به حرف كسی حتی همسرم هم گوش نمي‌كنم. مثلا سر ساعت خواب يا زمان بودن ما تو محيطی به غير از خونه. اما جاي انتخاب رو تو بيشتر مواقع براش ميذارم.

خيلی‌ها هم معتقدند من مامان سختگيری هستم كه خودم قبول ندارم. مثلا مواقعی هست كه مانی يه كاری رو كه نبايد انجام مي‌ده. همه ميگن مانی نكن، دست نزن و... اما من ميرم پيشش خيلي آروم مي‌گم چه كار دوست داری با اين بكنی؟ خوب طبيعتا اون هم كار خودشو ميكنه و خيلی آروم مياد كنار. مثلا ياد گرفته ماكروويو رو روشن كنه. اون شب مثلا به من كمك مي‌كرد. خوب طبيعتا عمه‌ش فك مي‌كرد كار خطرناكيه يه دفعه گفت: مانی نه خطرناكه دستشو كشيد، اون هم گريه و زاری، وقتی ديد من نون رو ميذارم تو ماكرو و مانی در رو مي‌بنده و روشن ميكنه خيلی تعجب كرد و خيلی هم تشويقش كرد.

لیلا

من یکم زیادی به علی آزادی عمل می‌دم یعنی تقریبا مجاز به انجام هر کاری هست و خیلی محدود نه میگم بهش حتی کارای به نسبت خطرناک.

آستیاژ

راستش من سعی می‌کنم زیاد نه نگم، به خاطر توصیه‌های روان‌شناختی که شنیدم. ولی تو رفتارم سعی میکنم قاطع باشم و البته الان که بهترحرف همدیگر رو متوجه می‌شیم، باهاش صحبت می‌کنم. اگه مثلا دوست داشته باشه بریم پارک ولی وقتش نباشه، آرومش می‌کنم و بهش می‌گم دوست داری بری پارک؟ خیلی خوشحال می‌شی وقتی می‌ری سرسره و استخر توپ با بچه ها؟ اونم می‌گه: آره . من بهش می‌گم: می‌دونم تو دوست داری، به همین خاطر من و بابا هر وقت بتونیم تو رو می‌بریم. الان کار داریم و یکم درمورد کارمون باهاش صحبت می‌کنم و اینکه چرا الان وقتش نیست. پرنیا هم گاهی بعد از کمی نق و بعضا گریه متقاعد میشه ولی قولم قوله! البته مثلا امشب اصلا نتونستم راضیش کنم بره حمام.

عکس: آناهید

قهقه

خیلی خوبه قاطع بودن والدین. من در مورد پسر بزرگم قاطع نبودم و نیستم. چون واقعا شرایطش رو هم نداشتم. درس می‌خوندم و بیشتر وقت‌ها پیش بقیه بود و خودم هم نمی‌دونستم قاطع بودن خیلی تاثیر داره در آینده والان در 13 سالگیش دارم می‌بینم. مثلا قاطع نبودن ما باعث شده هیچ وقت موفق نشیم کلاس تقویتی بفرستیمش یا شب زود و به موقع بخوابه و متاسفانه نتایج و مشکلات قاطع نبودن با بچه ها بزرگ میشه.

اما با متین من قاطع می‌مونم مثل آستی. ولی بعضی وقتا مثلا تو فروشگاه وقتی پهن شده روی زمین یا لابلای قفسه‌ها چنگ میزنه به چیپس‌ها و همه رو پخش می‌کنه واقعا نمی‌دونم قاطع بودن رو کجای دلم جا بدم؟ من نمی‌دونم کارم درسته یا نه؟ وقتی متین خیلی اذیت می‌کنه میگم اذیت کنی پارک نمی‌ریم! گاهی خیلی سریع قبول می‌کنه و گاهی نه! آیا کارم درسته بابت تهدید کردن؟

آستیاژ

قهقه منم تهدید می‌کنم به این شکل و این خودش یه نوع تنبیه هست. منع کردن بچه‌ها از چیزی که دوست دارن. ولی پرنیا خیلی تو محیط بیرون کاری نکرده.

راستش من این مدت تو شلوغی‌های دور و برم بیشتر متوجه شدم قاطعیت چقدر لازمه! واقعا بعضی بچه‌ها جوری رفتار میکردن که من می‌موندم!

البته بچه‌های ما هنوز از نظر سنی جا دارند و به نظرم تو این زمینه فقط باید مطالعه کنیم و راهکار پیدا کنیم و ببینیم کدوم به درد ما می‌خوره. ولی خب من دوست دارم پرنیا وقت‌هایی رو آزاد باشه. برای همین هم به نظرم خانه‌های بازی و پارک و...خیلی خوبه. خونه قانون خودش رو داره ولی جای دیگه بچه‌ها می‌تونن از بعضی نظرها آزادتر باشند یا قوانین دیگه‌ای رو تجربه کنند.

پینگو

قهقه تهدید اینجوری خوبه. البته من اسمشو تهدید نمی‌ذارم. داری به بچه میگی اگه کار اشتباهت رو تکرار کنی یا ازش دست نکشی، از فلان فعالیت یا فلان چیز مثلا اسباب بازی محروم میشی. البته به شرطی خوبه که عملیش هم بکنی، اگه نه جواب نمیده و اون موقع اسمش میشه تهدید خشک و خالی.

پریسا

من هم تقریبا مثل نگار برخورد می کنم. اوایل این برخورد رو نداشتم خیلی سخت گیر بودم و حق انتخابی در کار نبود اما از وقتی متوجه شدم که بچه‌ها واقعا با حق انتخاب دادن بیشتر باهامون راه میان، سعی می‌کنم حق انتخاب رو بدم به خودش. اما گاهی هم الکی از کوره در میرم و زور میگم.

یاسی

چه خوبه که وقت گذاشتین برای بحث چون بعضی وقت‌ها مشغولیت اینقدر زیاده که نمیشه با خیال راحت بنشینی و بنویسی متاسفانه مشکل ما یه نوع دیگه ست و من و همسرم در این موردا با هم به تفاهم نمی رسیم. همسرم هر چی بچه بگه در اسرع وقت باید اجرا بشه از اون طرف من سختگیر و مصمم و دوست ندارم درخواست نامعقول رو قبول کنم و روی حرفم می‌مونم. الان هم نتیجه این شده که دختر ما هر چی می‌خواد میره به باباش می‌گه. همسرم همیشه می‌گه زوده برای سختگیری! نمی‌دونم من باید تو این شرایط چه کار کنم!

 

لیلا

من وقتی حرف‌های شما رو می‌خونم، حس می‌کنم چه مامان آسون گیری هستم! علی مجاز به انجام هرکاری هست؛ از ظرف شستن وجاروبرقی کشیدن تا خالی کردن جا ادویه‌ای‌ها. خودم به نظرم هرچی منعش کنم، بدتر می‌شه. جدیدا یاد گرفته تهدید کنه. تا یکم دعواش می‌کنم می‌گه «تو شلوارم جیش می‌کنم». ولی در شرایط عادی ادرارش رو کنترل می‌کنه و اعلام می‌کنه.

بهش میگم: فلان کارو بکنی پارک نمی‌برمت ها! میگه نبر! اسباب بازی‌هاشو برمی‌دارم، میگم پسر خوبی نبودی. میگه نده. میگم سی دی نمی‌ذارم. میگه نذار. خلاصه براش مهم نیست اصلا.

پینگو

خوب لیلا جون شاید همون اتفاقی که گفتم افتاده، یعنی تهدید خشک و خالی! شما گفتی فلان کار اشتباه رو بکنی از فلان چیز محروم می‌شی ولی در عمل محرومش نکردی. چون به قول خودت اجازه داشته هر کاری رو که میخواد انجام بده و ممنوعیت و محدودیتی نداشته. پس وقتی می‌بینه تهدیدها هیچ اثر و نتیجه‌ای نداره و در قبال کار اشتباهش از چیزی محروم نمی‌شه، خودش رو در هر حالتی پیروز می‌دونه و وقتی تهدیدش می‌کنی اهمیتی نمی‌ده.

ناریسا

من نه خیلی قاطع و سخت گیرم، نه خیلی هم کنار میام. البته در مورد نیکا گاهی بی‌حوصله‌ام و این بی حوصلگی من به اون میدون می‌ده. ولی خوب به نظرم مادرهایی که صبر و حوصله بیشتر به خرج می‌دن و در عین حال قاطع هستن تو تربیت، موفق‌ترند.

 

عکس: ماهان

بانو

خوب درمورد متنی که سارا گذاشته بود، من تصمیم می‌گیرم. همیشه تو خونه ما من و بابای علی تصمیم می‌گیریم برای انجام کارها.، نوعشون و وقتشون و... من تا حالا حس نکردم خیلی مستبدانه باشه وضعیت علی. می‌تونه درمورد انجام کارهایی که بهش اجازه داده می‌شه تصمیم بگیره. مثلا اینکه می‌ریم سوپر و از قبل از اینکه بریم، بهش میگم امروز می‌تونی یک خوراکی برای خودت انتخاب کنی و بخریم گاهی هی فکر می‌کنه، بعد دوتاشو می‌خواد، باز هم من روی حرفم هستم و بهش می‌گم اگه نمی‌تونی انتخاب کنی، می‌تونی یه وقت دیگه بیای بخری و خب بالاخره انتخابش رو می‌کنه . ولی یه وقت‌هایی هست که می‌گه من نمی‌خوام الان بخوابم و این جور مواقع دیگه ما به انتخابش کاری نداریم. می‌تونه و اجازه داره 5 دقیقه دیگه بیدار بمونه ولی در نهایت باید بخوابه .

سارا

بچه‌ها من نظرها رو تا اینجا خوندم و فکر می‌کنم بیشتر روش‌های تربیتی ما نسبت به جامعه ایران، انقلابی محسوب می‌شه. توضیح میدم:

در مورد متنی که من گذاشته بودم، گفتم که به نظرم میشه گفت این خلاصه‌ای از روش کلاسیک تربیت بچه در فرانسه‌ هست. یه جورایی انگار اکثریت این‌اند. ادبیاتشون برای همه آشناست و این روش جا افتاده تا حد زیادی.

از این طرف، فکر می‌کنم روش کلاسیک تربیت ایرانی روش دیگه‌ایه:

برداشتی که از جامعه ایران دارم اینه که اگر بخوام فرهنگ کلاسیک تربیت ایرانی رو بگم، خلاصه‌ش این میشه:

  • «ساده‌گیری» (چون بچه گناه داره).
  • عصبانیت در مقابل بچه‌ای که تو این سبک تربیتی گاهی مهارناپذیر میشه.
  • واکنش‌های تند (داد و کتک و.. ).
  • عذاب وجدان در مقابل عکس‌العمل تندی که داشتیم.
  • باز ساده‌گیری و بچه گناه داره و ...

و این چرخه همینطور ادامه داره.

در مقابل این چرخه که خب دائم ادامه داره و در جامعه هم شناخته شده هست، وقتی با قاطعیت رفتار می‌کنی، انقلابی می‌شی. مثلا همین مثال‌هایی که شما زدید: حرف زدن با بچه مثل آدم بزرگ ها. منطقی بودن. توضیح دادن. حق انتخاب در چارچوب گذاشتن. قاطعیت حتی در صورت گریه و ...

هیچ کدوم از اینها به روش تربیتی کلاسیک (ایرانی) نمی‌خوره و ما خیلی وقت‌ها به خاطر این روش‌هامون یا دیگران رو متعجب می‌کنیم و مورد تحسین قرار می‌گیریم: (وا! چه بچه حرف گوش کنی! چه خوب با بچه حرف می‌زنی و ...) یا مورد انتقادهای ضعیف یا شدید که بیشتر این حالت دوم هست به نظرم، چون انقلاب کردیم!

وقتی تو هر جامعه‌ای برای رفتار با بچه روشی کمی متفاوت با اطرافیان انتخاب می‌کنیم، همین آش هست و همین کاسه.

خب ما حالا خودمون سعی می‌کنیم تا حدی به روشهامون نگاه کنیم، بازنگری اگر لازم باشه و حتی تغییر ....

اما در مورد برخورد با اطرافیان، چه خانواده و چه حتی بیرون از محیط خانواده، مثلا وسط فروشگاه (مثالی که قهقه زد) یا توی خیابون و .... به نظرم خیلی جای بحث داره که چه کارهایی می‌شه انجام داد و چطور بهتره رفتار کنیم. برای اینها به نوعی باید از قبل فکر کرد و استراتژی داشت.

اما بحث عدم تفاهم پدر و مادر فکر می‌کنم بحث متفاوتیه. استراتژی صرفا در موردش جواب نمی‌ده و باید عمیقا روش کار کرد.

حالا آیا واقعا ما مادرهای سختگیری هستیم؟

من تو صحبت‌های هیچ کدومتون این رو برداشت نکردم که کسی باشه که خودش رو زیادی سختگیر یا مستبد بدونه! این خوبه. منم خودم شخصا فکر نمی‌کنم زیاد سختگیر یا مستبد باشم.

در مورد این حرفایی که تا حالا گفته شده هم چند تا نکته به نظرم رسید همه رو یک جا بگم:

اینکه در مورد یک ربع گریه بچه‌ها چه کار کنیم؟ و این نگرانی که نکنه اگه زیادی اشکش در بیاد عصبی بشه؟

بحث همیشگی: یا قاطعیت داشته باشیم یا از اول بی خیال بشیم. چون اتفاقا اگر در مقابل یک ربع گریه کوتاه بیایم، دفعه بعد همین کار رو ادامه میده و گریه میشه ابزارش. در نتیجه خیلی زود به گریه میفته. چند بار که با گریه های شدید و طولانی نتیجه نگیره به تدریج درست میشه، البته نه به معنی اینکه در دوره های بحرانی باز امتحان نکنه این ابزار رو ولی به مراتب بسیار کمتر میشه.

گفتن این جمله که «منم که تصمیم می‌گیرم»:

من شخصا نمی‌دونم این چقدر درسته. اتفاقا این فرانسوی‌هایی که این روش رو دارند، اکثرا دائما این حرف ورد زبونشونه. ولی خب انتقاد بهش زیاده (بعدا انتقادها رو بیشتر میگم) و من خودم هم شخصا با این جمله مشکل دارم یک کم. فکر می‌کنم خیلی اعمال قدرت مستقیمه. شاید لازم نباشه هی یادآوری بشه این موضوع!

اینکه مستقیم «نه» بگیم یا گاهی راه‌های دیگه‌ای رو امتحان کنیم (با حفظ هدف، یعنی بچه قرار نیست به خواسته نابجاش برسه)، بعضیا میگن روش دوم گاهی خوبه. مثلا همونطور که آستی گفت. بچه میخواد پارک بره، به جای اینکه بگیم «نه! پارک نمی‌ریم. منم که تصمیم می‌گیرم کی پارک بریم»، بگیم «آره عزیزم. تو دوست داری پارک بری. منم می‌فهمم. چون تو پارک بازی می‌کنی، این کار و اون کار رو می‌کنی. منم دوست دارم تو رو پارک ببرم. صبر کن فلان کار رو تموم کنم بعد یا برنامه‌ریزی می‌کنیم که عصر حتما پارک بریم.»

اینکه لیلا گفت فکر می‌کنه اصلا مقتدر نیست:

اولش می‌خواستم بگم اگه تو با این قضیه خودت مشکلی نداری، خب چه اشکالی داره؟ تو روش خودت رو داری. بعد دیدم که گفته اطرافیان هم انتقاد می‌کنن و کمی از مشکلات گفته. خب در این شرایط من فکر می‌کنم کمی بازنگری شاید بد نباشه.

در مورد تهدید بچه‌ها:

راستش من با تهدیدهایی مثل پارک نمی‌ریم، خیلی موافق نیستم. چون مربوط به آینده میشه (هر چند آینده نزدیک). من فکر می‌کنم بچه توی این سن باید نتیجه کارش رو در لحظه ببینه!

تو توی پارک یه بچه ای رو زدی در شرایطی که قبلا توضیح داده بودم، همین لحظه پارک رو ترک می‌کنیم! اسباب بازی‌ای که خیلی مشغول بازی باهاشه در لحظه جمع میشه. بدون اینکه چانه‌زنی‌ای در کار باشه یا هر چیز دیگه‌ای. اگر توضیحی لازم بود، بسیار کوتاه یا بعد از بحران احتمالی.

و آخرین نکته اینکه: «پسر خوبی نیستی!» یا «پسر خوبی نبودی» برچسب زنی محسوب میشه. بچه ها این برچسبها رو برای خودشون حفظ می‌کنن. مشخصا باید بهشون توضیح داد که فلان کارت خوب نبود و حتی چرا خوب نبود.

لیلا

بچه ها یه سوال؟ مثلا شما به بچتون بگید حق نداری بری روی کابینت، خطر داره وهزار توضیح دیگه، چه کار می‌کنه؟ برای علی که مهم نیست ومیره برای همین من دیگه قاطعیت به خرج نمیدم و الکی نمی‌گم نرو.

سارا

والا من تجربه کابینت ندارم، ولی فکر کنم اگر توضیح جواب نداد، به جای درگیری بیشتر، باید در وهله اول امکان بالا رفتنش از کابینت حذف بشه.

لیلی

من هم راه‌های خطر رو کلا بستم. چون بچه تو این سن دنبال تجربه هست. ماهان چند بار از روی میز پرید پاش درد اومد، حالا خودش می‌گه درد میاد بپرم؟ می‌گم خودت می‌دونی! دیگه نمی‌پره.

تی تی

در مورد مبحث بالا و البته با توجه به شخصیت آیدا، من باید همیشه قاطع باشم والبته لحن صحبت این نیست که تصمیم اینه، چون من میگم، صحبت سر این مطلبه که الان این تصمیم درسته و هیچ راه بهتری نیست. آخه گاهی پیش میاد که تو یه موقعیت‌هایی پیشنهاد آیدا هم خوبه و ما اون رو می‌پذیریم ولی طبق اقتضای سنیش معمولا بیشتر مواقع باید کاری انجام بشه که ما می‌گیم و البته گاهی با کمی چونه زنی آیدا باید قبول کنه. حالا هر چقدر هم که دوست داره غر بزنه. مثلا گاهی بهش می‌گم الان میخوام جارو کنم اسباب بازی‌ها باید جمع بشه، آیدا گوش نمی‌ده وبه بازی ادامه میده، چند دفعه میگم آیدا اسباب بازی... بعدش بهش یادآوری می‌کنم که اگه صدای منو نشنوه، ممکنه من هم صداشو نشنوم واسباب بازی‌ها جمع بشن و برن. اغلب مواقع می‌گه مامان تو هم کمک کن که با هم جمع کنیم. اما اگه به گوش ندادن ادامه بده، اسباب بازی‌هاشو جمع می‌کنم و تا مدتی بهش نمی‌دم، هر چقدر هم که گریه کنه. به جز در مورد غذا خوردن، تو خونه اغلب کنترلم خوبه. ولی بیرون گاهی که می‌بینم ممکنه کار به جاهای باریک بکشه یه مقدار تو برخوردم هنوز مشکل دارم.

بیرون از خونه اگه بشه دستشو می‌گیرم، می‌برم یه گوشه وبهش میگم کارش درست نیست و اگه کسی رو اذیت کرده، باید عذرخواهی کنه! که معمولا این کارو می‌کنه ولی اگه مثل دیروز تو کار خاک بازی و کثیف کاری باشه، معمولا کارمون خیلی سخته وخیلی حرف گوش نکن و شیطون می‌شه که گاهی باهاش قهر می‌کنم، نمیدونم بده یا نه؟ آخه من کلی باهاش خاک بازی می‌کنم ولی این بچه کلا 24 ساعت هم خاک بازی کنه سیر نمی‌شه و یه کم باهم تو این مورد درگیریم. اما در مورد غذا خوردن من همیشه شکست خورده هستم و هنوز هیچ راهی رو آیدا جواب نداده! اونایی که بچه‌هاشون خوب غذا نمی‌خورن چه راه‌های رو رفتین که موفق بودین ؟

سارا        

تی تی از ایده اسباب‌بازی جمع کردنت خوشم اومد.  در مورد کنترل بچه‌ها بیرون از خونه و تو محیط‌های جمعی باید مفصل حرف بزنیم.

در مورد غذا خوردن بچه‌هایی هستند که موفق بودن. نمیدونم راههایی که امتحان کردن دقیقا چی بوده. شاید خودشون بیان بگن.

من واقعا با غذای الیاد مشکلی نداشتم که چیزی بگم. حتی جدیدا باز صحبتش بود تو خونه و توجه کردیم که خوشبختانه چقدر سبزیجات دوست داره. مثلا با اینکه الان یه چیزهایی هست که یه دوره‌ای دوست نداره، اما دوباره درست میشه. ولی کلا سبزیجات رو خوب می‌خوره. من واقعا به این نتیجه رسیدم استراتژی شروع غذاها با سبزیجات بسیار موثر بود.

ثمین

در مورد مطلب "منم که تصمیم می‌گیرم"خب من خیلی این جور نیستم، چون همه اطرافیان آسون گیرند و واقعا بین چند نفر آسون گیر، سخت گیر بودن سخته برای من.

البته ماهان هم کلا بچه سختی نیست. همه چی رو با محبت و حوصله بهش توضیح میدم و اون معمولا می‌پذیره. یه جاهایی اصلا کوتاه نمیام. اما خیلی وقت‌ها بسته به شرایط که کجا هستیم یا کیا هستن، مجبور میشم به جای قاطعیت یه جورایی حواسشو پرت کنم.

خب مامان منم آدم آسون گیری بود و من خیلی قاطعیت رو بلد نیستم. الان البته با این بحث‌ها دارم روی خودم کار می‌کنم. چون دارم به چشمم میبینم همون قدر که سخت گیری زیاد در آینده بچه تاثیر منفی داره، آسون گیری هم عواقب خوبی نداره .


عکس: ارغوان

لیلی

در مورد این بحث کی تصمیم می‌گیره، من یادم رفته بود بگم، راستش ماهان اخیرا دایم میگه؛ من خودم میخوام فلان کار رو بکنم، خودم! خودم! و کلا همه چیز رو میخواد خودش انجام بده و خب من تاجایی که بدونم آسیبی نمی‌بینه و در کار من خللی وارد نمی‌کنه بهش این فرصت رو میدم و اونم خوشحال میشه. مثلا همین امروز تو فروشگاه دایم می‌گفت من سبد رو هل بدم، من توش خوراکی بذارم، خب ما هم هر چی رو می‌خواستیم، می‌دادیم بهش که بذاره توی سبد. بعدش دوید رفت تو قفسه پفکا دوتا پفک آورد و کلی ذوق که خودم آوردم. همون موقع هیچی نگفتیم و بعدش گذاشتیم سر جاش، بدون اینکه ببینه. خلاصه خیلی سختگیر نیستم. چون به این نتیجه رسیدم هر چی بیشتر گیر بدم، بیشتر لجبازی می‌کنه و بیشتر گریه و زاری داریم.

تا جایی که بشه بهش فرصت میدم وقتی هم که باید کاری انجام بشه مثل دستشویی رفتن، جدی هستم و می‌گم باید بریم و چون می‌دونه تو شرایط مهم من حرفم رو عوض نمی‌کنم، میاد میریم.

سانتیا

خوب ما هم واسه كارهای اساسی تصميم میگیریم. يه جاهايی هم نه ميگيم. گاهی ممكنه بگيم الان نه تا 5 ديقه ديگه صبر كن اون وقت. يه وقت‌هايی نه گفتنمون باعث لجبازيش مي‌شد اوايل، ولی الان حساب دستش اومده، مي‌گيم نه يعنی نه.

راجع به لباس پوشيدنش حتی بعد حمام ازش مي‌پرسم كه چه لباسی مي‌خوای بپوشی مي‌ذارم از چند تا انتخابشو كنه، بعد مي‌گم اينو الان بپوشی اذيت ميشی يا اون سبزه رو بپوش يا صورتیه رو.

راجع به حمام، بيرون رفتن، از پارك برگشتن، هميشه از كوچيكی مي‌گفتيم بهش كه صبا كارهات رو بكن، پنج دقيقه ديگه ميريم. الان مثلا ميريم پارك مي‌گيم صبا 5 دقيقه ديگه ميخوايم بريم. ميگه برم يه تاب بخورم بعدش تمام يا حمام ميگم خودتو بشور كه بريم بيرون، منظوورم اينه كه آمادگی ميديم بهش قبلش يهويی نميبريمش بدون اعلام قبلی!

اينكه من تصميم می‌گیرم يه كم تنده به هر حال بچه بايد خودش هم بلد بشه كه يه جايی تصميماتی بگیرههی من به جاش تصميم گیرنده باشم، فکر مي‌كنم بعدها جاهايی به مشكل بخوره. البته تو متن گفته بين دو چيز انتخاب ميذارم ولی به نظرم بين چند تا هم بايد بتونه انتخاب كنه و ما بهش بگيم اين انتخابت بده یا خوبه، يه كم بزرگانه هست اين حرف‌ها ولی واقعا موثره من تجربه تاثيرش رو داشتم.

پینگو

مطلبی که گذاشته بودی سارا جون، از نظر من یکم زیادی سخت‌گیرانه بود راستش و آزادی‌ها و حق انتخاب‌هایی که داده بود، بعضی‌هاش از نظر من اصلا آزادی عمل محسوب نمی‌شد.

درمورد خودمون هم چون رادین جزو بچه‌های سخته، منم بیشتر با روشی که لیلی جون گفت پیش میرم یا جاهایی که مشکلی ایجاد نمی‌شه می‌ذارم رادین هم تصمیم بگیره یا اگه قراره حرف حرف من یا باباش باشه، اینو مستقیم بهش نمی‌گیم که همینه که هست و ما تصمیم می‌گیریم. سعی می‌کنیم از روش سرگرم کردن و حواس پرتی استفاده کنیم. مثلا وقتی چیزی رو می‌خواد که مناسبش نیست، مثل همین امشب قبل خواب که بند کرده بود شکلات بخوره، ما با جنگولک بازی حواسش رو پرت کردیم و اصلا یادش رفت! چون داد و بیداد راه انداخته بود و خوب دیر وقت بود، جاش نبود باهاش بحث کنیم و قانعش کنیم که الان وقتش نیست. ولی خوب جاهایی هم هست که دیگه باید بدونه که کارش یا خواسته‌ش نامعقول و غلطه و حرف حرف بزرگترهاست و دیگه چونه بی چونه! طبیعتا چون راحت قبول نمی‌کنه جیغ و داد و گریه و پا کوبیدن داره ولی نهایتا چون چیزی عایدش نمی‌شه، تسلیم می‌شه.

سارا

لیلی جان من فقط یه نکته کوچولو بگم که جریان این بحث «من تصمیم می‌گیرم» یا همون بحث «اقتدار والدین»، خیلی ربطی به جریان این سن بچه‌ها و تمایلشون به استقلال خواهی و به عبارتی این خودم خودم گفتن‌ها نداره! یعنی این طوری بگم که اینکه بچه‌ها می‌گن خودم می‌خوام این کار رو انجام بدم؛ خودم کفشم رو بپوشم؛ خودم کالسکه‌م رو هل بدم؛ خودم از پله بیام بالا؛ بذارین من چرخ خرید رو بیارم؛ من فلان چیز رو بردارم و ...اینها مربوط به این سن بچه‌های ماست و از حدود ۲.۵ سالگی بیشتر هم اوج می‌گیره. در مورد این «خودم خودم»ها توصیه‌ای که میشه اینه که تا جایی که امکان داره بذاریم بچه‌ها این استقلال رو تجربه کنند. مگر در شرایطی که واقعا خطری هست یا به دلیلی ما نمی‌تونیم واقعا اجازه بدیم.

خلاصه این بحث اقتدار و تصمیم گیری والدین مربوط به این چیزها نیست.

مربوط به اینه که مثلا بچه قبول نمی کنه حموم بره! اون وقت باید چه کار کرد؟ بگیم باشه امروز نرو بذار فردا؟ و فردا هم شاید ... یا مثل این مادر بگیم که حموم باید بری، اما حالا می‌تونی تصمیم بگیری وان یا دوش؟ یا مثلا ساعت خواب یا بحث غذا و ....

اما در مورد حرف پینگو که کلا مطلب این زیادی سخت گیرانه بود، خب باید بحث کرد. البته باز می‌گم واکنش در مقابل استقلال خواهی‌های مربوط به سن رو از این ماجرا کلا جدا کنیم.

اما بحث انتقاداتی که اینجا به این روش تربیتی میشه که بخش مهمیش هم برمی‌گرده به همین جریانی که میگه این روش زیادی سختگیرانه هست!

تی تی

من با اقتدر کاملا موافقم تو خونه اگه یه بخشی این تصمیمات ما نباشه خوب چطور بچه‌ها بفهمند که باید حرف بزرگترها رو گوش داد؟! اونم با توجه به این که داریم سعی می‌کنیم هر نوع خشونتی حتی فریاد زدن رو حذف کنیم. بالاخره باید یه طوری اقتدار خونه حفظ بشه در عین این که صدمه هم نبینند بچه‌ها.

سارا

تی تی کسانی که موافق این بحث هستند دقیقا استدلال تو رو میارن و کلا میگن بچه به این شکله که می‌تونه با دنیای اجتماعی آشنا بشه. محدودیت‌هاش رو درک کنه و ...

بحث، فقط مطیع بودن گوش کردن حرف بزرگترها نیست. اما بحث این افراد اینه که بچه‌ای که تو خونه با محدودیت‌ها آشنا نمی‌شه کلا تو دنیای اجتماعی با دیگران نمی‌تونه زندگی کنه. و حتی استدلالشون تا جایی پیش می‌ره که می‌گن که پدر و مادرهایی که بچه‌ها رو زیادی آزاد می‌ذارن در واقع در حقشون ظلم می‌کنند!

حالا در مقابل این گروه که گفتم من بهشون میگم کلاسیک‌های تربیت فرانسوی. البته شاید تو خیلی جوامع دیگه هم باشند و حتما هستند ولی من چون جامعه فرانسه رو دیدم اینطوری میگم. میگم کلاسیک‌ها؛ چون این روش تربیتی از همه بیشتر شناخته شده هست در این جامعه به نظرم. نسل‌های مختلف باهاش آشنا هستند و گاهی اگر جز این باشه با تعجب نگاه می‌کنند.

در مقابل این گروه یه گروه دومی هست که شاید خیلی نوظهورتر باشند و به نوعی انقلابی‌های این جامعه.

این گروه دوم با این فلسفه میان جلو که اصلا کی گفته ما بهتر می‌دونیم که چه چیزی برای یک آدم دیگه (حتی اگه این آدم بچه ما باشه) بهتره؟

میگن کی گفته که ما بهتر میدونیم بچه کی باید غذا بخوره و کی باید بخوابه و کی باید گریه کنه و کی باید ساکت باشه؟

مگه این همه موجودات دیگه چطور زندگی می کنن؟

میگن هر موجودی وقتی گرسنه بشه و دلش غذا بخواد میاد غذا می‌خوره و وقتی خسته باشه می‌خوابه!

اینها استدلال می‌کنند که برعکس اون چیزی که کلاسیک‌ها میگن، به هیچ وجه این نقش ما نیست که به عنوان پدر و مادر برای بچه‌ها تصمیم گیری کنیم!

و برخلاف عقیده همین کلاسیک‌ها ما با تصمیم‌گیری‌هامون در واقع نه تنها بچه ها رو برای زندگی اجتماعی آماده نمی‌کنیم، بلکه به جای اونا تصمیم می‌گیریم و تصمیم مون رو عملی می‌کنیم!

در صورتی که بچه‌ یا هر آدمی که خودش تصمیم گیرنده باشه، باید مسئولیت تصمیمش رو هم بپذیره! پس اگر ما به جای اینکه از کوچیکی برای بچه‌هامون تصمیم بگیریم، اونها رو تصمیم گیرنده بار بیاریم، در واقع میتونیم امیدوار باشیم که انسان‌های مسئول‌تر، بالغ‌تر و قوی‌تری پرورش بدیم.

فقط بگم که این گروه دوم آدم‌های بسیار تحصیل کرده و روشنفکری هستند معمولا با یک سری دیدگاه‌های خاص!

جالبه بشناسیمشون. حالا چه موافقشون باشیم چه نباشیم. در واقع، روش دیگه‌ای هست به کلی که من خودم هیچ وقت تو ایران ندیده بودم.

 

 

در مطالب بعدی مرتبط با این موضوع بیشتر در مورد انتقادات مطرح به این شیوه و همچنین معرفی روش‌های دیگر بحث خواهیم کرد.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان عفیفه
2 آذر 94 13:51
سلام.عالی بودممنون.منم مامان قاطعیم.اوایل سخت بوداماوقتی دخترم دید گریه کردن و...فایده نداره الان بهش بگم نه اصرارنمیکنه.البته درحیطه بازی و...کاملاآزاده خونه خودمون.نتیجه این برخوردمم توی جمع بچه های دیگه خیلی خوب دیدم که عفیفه کاملا آروم وخوب و حرف گوش کنه تاجایی که گاهی بقیه تعجب میکنن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رستاک می باشد